مقاله ها
سریلانکا چگونه در جنگ با تامیلها پیروز شد
نویسنده: پیترلیتون ، منبع: دیپلومات – مترجم: محبالله فرخاری
در دنیای جهانی شدهای که در آن شورشیان با مهارت از منابع برونمرزی در جنگهایشان استفاده میکنند، چگونه میتوان در یک جنگ داخلی پیروز شد؟ در شرایطی که اکثریت جنگهای دنیا با منابع خارجی تامین میشود، اکثریت حکومتها از خود میپرسند که چگونه میتوان بر این وضعیت غلبه کرد. البته برخی کشورها در این زمینه موفق شدهاند که از آن جمله، سریلانکا یکی از نمونههای استثنایی است.
این کشور بعد از یک جنگ داخلی ۲۵ ساله موفق شد به صورت اساسی بر گروه ببرهای تامیل پیروز شود که در نتیجه صلحی در این کشور به میان آمده است که به نظر میرسد، پایدار خواهد ماند. پیروزی حکومت سریلانکا در جنگ علیه تامیلها، نقطه مقابلی در برابر نیروهای با مهارت غربی در جنگهای افغانستان و عراق، در بیشتر از یک دهه گذشته است که در آن درگیر بودهاند. حالا سوال این است که چه چیزی باعث شد تا سریلانکا در برابر یکی از نیروی شورشی خطرناک ولی مبتکر جهان، پیروز شود؟ پاسخ به این سوال را میتوان در سه مورد پیدا کرد:
نخست این که اهداف استراتژیک در یک جنگ، بایست متناسب با وضعیت دشمنی باشد که با آن در جنگیم. برای ۲۲ سال، استراتژی حکومت سریلانکا این بود تا ببرهای تامیل را از طریق فشار نظامی بر سر میز مذاکره حاضر کند. البته این تنها گزینهای بود که کارشناسان خارجی به عنوان یگانه و بهترین گزینه به دولت سریلانکا مشورت داده بودند. در سال ۲۰۰۶ و قبل از آخرین مراحل جنگ، «ای اس کالکت»، جنرال متقاعد ارتش هند گفته بود: «هیچ راه حل نظامی برای این جنگ وجود ندارد. ارتش سریلانکا نمیتواند در جنگ با شورشیان تامیل، پیروز شود.»
شکی نیست که شورشیان تامیل پنج بار وارد مذاکره شدند، اما همهی این مذاکرات به شکست منجر شد. در نتیجه، ببرهای تامیل قدرتمندتر شدند و در جایگاه بهتری قرار گرفتند تا نیروهای دولتی را شکست دهند. در اواسط ۲۰۰۶ شورشیان احساس پیروزی کردند و در نتیجه به طور قصدی آتشبسی را که به واسطه نارویژنیها برقرار بود، شکستند و جنگی به اصطلاح شماره چهارم خود را آغاز نمودند. در پی این وضعیت، حکومت سریلانکا مجبور شد تا اهداف استراتژیکش را تغییر بدهد. به این معنا که حکومت تصمیم گرفت که به جای مذاکره، شورشیان تامیل را نابود کند.
موفقیت در برابر شورشگری، نیازمند استراتژیای است که بتواند دشمن را تعریف کند. برای این کار باید طبیعت و ماهیت دشمن را درک کرد و متناسب به آن، استراتژی ساخت. در ظرف ۲۲ سال نخست این جنگ، حکومتهای سریلانکا این نکته را مدنظر نگرفتند. در سال ۲۰۰۵ زمانی که حکومت جدید، قدرت را به دست گرفت، استراتژی جدیدی را انتخاب کرد که استوار بر نقاط ضعف شورشیان تامیل بود. این استراتژی نقاط قوت آنها را نیز هدف میگرفت.
مشکل اصلی شورشیان تامیل پایگاه اجتماعیشان بود. از میان ۱۲ درصد نفوس لانکن تامیل در آن کشور، تنها حدود ۳۰۰ هزار نفر به طور فعال از این گروه حمایت میکردند. این در حالی بود که مشروعیت ببرهای تامیل به عنوان یک سازمان به شدت، افول کرده بود. در سال ۲۰۰۶، این گروه سربازی اجباری به کار بست تا از طریق آن قدمههای نظامیاش را پر کند. این سبب شد تا اکثریت این افراد را کودکان تشکیل دهند. در سطوح استراتژیک نیز برخی مسایل علیه این گروه بود. از آن جمله از شیوه فرماندهی خشن استفاده میکردند، در حالی که این شیوه سزاوار استفاده در جنگهای متعارف است. ضعف دیگر آنان اتکای جدی به حمایت بینالمللی بود.
استراتژی جامع
موفقیت، مستلزم یک راهبرد جامع است. یک استراتژی جامع، صلحی را که در پی جنگ به دست میآید، تعریف میکند. این استراتژی به طور هوشیارانه از دیپلوماسی، اقتصاد، اقدامات نظامی و عملیاتهای اطلاعاتی نیز سود میبرد. علاوه بر آن، یک چنین راهبردی، تواناییهای ملی را نیز برای موفقیت بسیج میکند. به همین خاطر بود که دولت جدید سریلانکا، سیاستهای شکستخوردهی دولتهای قبلی را که تنها بر اقدامات نظامی متکی بود، کنار گذاشت. در عوض، یک راهبرد جامع ملی را در پیش گرفت تا بتواند اقداماتش را در سطوح پایین جامعه عملی کند.
در عرصه اقتصادی، حکومت جدید چهار درصد از تولید ناخالص ملی را به مسایل دفاعی اختصاص داد و بودجه نیروهای نظامی نیز تا چهل درصد افزایش یافت. این اقدام سبب شد تا بر منابع مالی کشور فشار جدی وارد شود. همان بود که دولت از قرضهها و پولهای کمکی دولت چین که بالغ بر یک میلیارد دالر میشد، استفاده کرد. علاوه بر آن، کمکهای مالی و اعتبارات بانکی در برابر نفت از سوی کشورهایی چون ایران، لیبیا، روسیه و پاکستان نیز برای سریلانکا فراهم شد.
به لحاظ دیپلوماتیک، دولت قدمهایی را برداشت که منجر به انزوای ببرهای تامیل شد. در واقع، ۶۰ درصد از منابع مالی و اکثریت تجهیزات نظامی این گروه از خارجِ کشور تامین میشد. این اقدامات به مرور زمان نتیجه داد و در پی آن، فعالیتهای این گروه در ۳۲ کشور دنیا غیر قانونی اعلام شد. از همه مهمتر، یک رابطهی کاری میان سریلانکا و هندوستان که نقش بسیار جدی در این استراتژی جامع داشت، برقرار شد. ایالات متحده امریکا نیز به دلیل حوادث یازدهم سپتامبر با استراتژی دولت سریلانکا در برابر به شورشیان تامیل، موافق بود. ایالات متحده در زمینه برهمزدن شیوههای خریداری سلاح به واسطه این گروه کمک کرد. همچنین ایالات متحده در زمینه تامین اطلاعات استخباراتی و کمک به نیروهای بحری سریلانکا، از طریق فراهمسازی یک سیستم فرماندهی بحری، همکاری کرد. کانادا و اتحادیهی اروپا نیز در زمینه برچیدن شبکههای مالی این گروه اقداماتی را اتخاذ کردند که در نتیجه آن سیستم مالی شورشیان بهاندازهی کافی اخلال شد.
به لحاظ داخلی حکومت تلاش کرد تا حمایت فعال مردم را جلب کند. تا سال ۲۰۰۶ مردم سریلانکا نسبت به توانایی حکومتشان شک داشتند و از جنگ نیز هراسان بودند. حکومت البته متوجه این نکته بود که جلب حمایت مردم، مستلزم اجرای یک سلسله پروژههای توسعهای است که شامل فقرزدایی نیز میشد. یکی از این اقدامات اجرای یک سلسله یارانههای دولتی در زمینه تأمین کود کیمیایی برای دهقانان بود. این اقدامات البته باعث ایجاد مشکل در زمینهی تامین مالی جنگ شد. از سوی دیگر، این اقدامات اتکا به حمایت خارجی را افزایش داد، اما در نهایت اقدامات دولت مؤثر واقع شد. پیش از ۲۰۰۵، ارتش سریلانکا در جذب ۳۰۰۰ سرباز به صورت سالیانه مشکل داشت، اما در اواخر ۲۰۰۸ ارتش قادر شد تا ماهانه ۳۰۰۰ سرباز را جلب کند. افزایش بودجه و حمایت عمومی از این اقدامات، ارتش سریلانکا را قادر ساخت تا به صورت گستردهای توسعه پیدا کند. همان بود که شمار نیروهای ارتش که در سال ۲۰۰۵ تنها ۱۲۰ هزار تن بود، در سال ۲۰۰۹ به ۲۰۰ هزار تن رسید.
ترفندهای زیرکانه
سوم این که هر استراتژی در پی به دست آوردن اهدافی است که در آن تعریف شده است. یکی از این اهداف، بهرهبرداری از ضعفهای دشمن و تضعیف تواناییهای آن بود. شورشیان تامیل شمار اندکی سرباز در اختیار داشتند که بالغ بر ۲۰ تا ۳۰ هزار تن میشد. استفاده از ترفندهای زیرکانه سبب میشد تا شمار این نیروهای کاهش پیدا کند. این در حالی بود که ارتش سریلانکا تا قبل از جنگ به اصطلاح شماره چهارم، به موفقیتهایی دست یافته بود.
در اواخر سال ۲۰۰۴ یکی از فرماندهان ارتش گروه تامیل به نام دگروال کارونا تسلیم دولت شد. او با خودش حدود ۶۰۰۰ تن از سربازان تحت امرش را نیز آورد. این کار سبب شد تا پایگاه شورشیان در شرق سریلانکا به طور جدی آسیب ببیند. این تسلیم شدن همچنان اطلاعات گستردهی استخباراتی را فراهم کرد و دولت سریلانکا را قادر ساخت تا آگاهی عمیقتری از ساختار جنگی این گروه به دست آورَد. از سوی دیگر، برای نخستین بار سازمان استخباراتی سریلانکا افرادی را از قوم لانکن تامیل در اختیار داشت که خواستار برگشت به مناطق خود بودند و از آنجا دوباره به این سازمان گزارش میدادند. در عین زمان، تسلیم شدن این عده بزرگ از شورشیان تامیل به طور روشن نمایانگر این بود که مشروعیت ببرهای تامیل در حال افول است.
در آغاز جنگ چهارم، ببرهای تامیل قادر به اجرای عملیات در سراسر کشور بودند. هیچ منطقهای از خطر حملات انتحاری این گروه به شمول ساختمان وزارت امور خارجه، دفاع، کمیشنری عالی پاکستان و اقامتگاه فرمانده ارتش آن کشور در امان نماند/نبود. در برابر این اقدامات، دولت کوشید تا با افزایش شمار نیروهای نظامی و پولیس در شهرها اقداماتی را انجام دهد که منجر به شناسایی حلقههای عملیاتی این گروه در پایتخت و شماری از شهرهای کلان شود. یک چنین اقدامات دفاعی سبب شد تا شورشیان به حمله به شماری از رهبران متوسل شوند و مردم ملکی را هدف حملات تروریستی قرار دهند.
اقدامات دفاعی در جنوب و غرب سریلانکا سبب شد تا تمرکز ارتش در شمال و جنوب کشور به جای آن که دفاع از مناطق پرنفوس باشد، متمرکز بر دشمن گردد. هدف اصلی در آن مناطق حمله بر شورشیان بود تا به این ترتیب آنها را مجبور به وضعیت دفاعی برگردانند. این در حالی است که بر اساس دکترین غربی، به جای حمله به شورشیان بایست از مناطق پر نفوس دفاع شود. همان بود که مناطق تحت کنترول شورشیان به صورت همآهنگ و چندین مرتبهای مورد حمله قرار گرفت. همان بود که توانایی شورشیان به تحلیل رفته و رفتهرفته از مناطق خارج میشدند. در پهلوی آن، یک سلسله اقدامات تاکتیکی دیگر ارتش سبب شد تا شمار بیشتری از شورشیان هدف قرار گیرند.
در این عملیاتها استفاده از گروههای کوچک که از تحرک بالایی برخودار بودند، خیلی کلیدی بود. این گروه در عقب خطوط اول شورشیان دست به حمله میزدند. آنها اهداف مهمی را نشانه میگرفتند، اطلاعات استخباراتی همزمان فراهم میکردند و راههای مواصلاتی و ارتباطی دشمن را هدف میگرفتند. این گروهها طوری سازمان یافته بودند که حتا اجازه داشتند تا کمک هوایی و حملات توپخانهای درخواست کنند. به این دلیل، آنها قادر بودند تا بخواهند دستههایی از شورشیان را که در صفوف اول جنگ مصروف دفاع بودند، هدف گرفته شود. تلفیق حمله بر خطوط اول و توطیه از داخل سبب شد تا شورشیان تامیل آزادی رزمایشیاش را از دست دهد و به گروه کوچکتری تقسیم شود که به آسانی قابل هدفگیری بودند.
گروههای کوچک مذکور شامل نیروهای ویژه بودند که وظیفه داشتند تا عملیاتهای عمیق را انجام دهند. سریلانکاییها از طریق یک ابتکار متفاوت به این گروه، تیمهای ویژه عملیاتی پیاده «SIOT» میگفتند. افزایش گسترده نیروهای ویژه به ۱۰ هزار تن سبب شد تا این گروه قادر به هدفگیری رهبران شورشیان شود. در نتیجه این حملات بود که شورشیان شماری زیادی از فرماندهانشان از دست دادند و این در وضعیتی بود که گروه مذکور به داشتن این فرماندهان نیاز شدیدی داشت این مساله سبب شد تا سیستم سلسلهمراتبی شورشیان دچار یک نوع اختلال شود. فونسکا، فرمانده ارتش سریلانکا که ایدهی ایجاد این گروهها را معرفی کرده است، میگوید: «ما حتا با یک گروه چهار نفری هم میجنگیم… اعضای این گروه آموزش دیدهاند تا به عمق جنگلها بروند… متکی به خود باشند و توانایی اجرای عملیات مستقلانه را داشته باشند. به همین خاطر هم هست که یک لشکر یا قول اردوی سربازی که در گروههای چهار نفری تنظیم شدهاند، خیلی بزرگ باشد و قادر به انجام عملیات در صفوف گستردهای شود.» زمانی که جنگ چهارم اعلام شد تنها ۱۵۰۰ تن از این نیروها وجود داشتند، در حالی که در سال ۲۰۰۸ شمار این نیروهای به ۳۰ هزار تن میرسید.
آموزش ساختاری و سازمانی
با افزایش و بهسازی سیستم آموزشی که از طریق اجرای عملیات در عمق جنگلها انجام میشد، سربازان سریلانکایی رفتهرفته توانایی بیشتری کسب کردند و از اعتمادبهنفس بالاتری نیز برخودار گردیدند. این سبب شد تا ارتش، قادر به گرفتن مسوولیتهای دشوارتری در هر وقت و زمان گردد. علاوه بر آن، ارتش قادر شده بود تا از سرعت بالاتری نیز برخودار گردد. در واقع ارتش سریلانکا به یک «ساختار یا سازمان آموزشی» بدل گردید که قادر بود اقدامات تاکتیکی و مبتکرانه را از خود به نمایش بگذارد.
البته گروه ببرهای تامیل یکی از سازمانهای بیهمتای شورشگری جهانی بود که حتا توانایی انجام عملیاتهای بحری را داشت. این گروه توانسته بود تا سیستم بحری حملونقل دولتی را متوقف سازد. علاوه بر آن تامیلها قادر بودند تا لوژسیتک و تدارکاتشان را از طریق ترانسپورت بحری انجام دهند.
برای ایجاد ممانعت انتقالات بحری دولت، این گروه از دو نوع قایقهای کوچک ولی سریع استفاده میکرد. این قایقها قادر به حمل ماشیندار و راکتانداز بودند. استفاده از قایقهای کوچک و کمهزینه برای انجام عملیاتی نیز، نوع دوم تاکتیکی بود که این گروه به کار میبست. در جنگ چهارم، این گروه فوجی از ۳۰ قایق و هشت تا ده قایق انتحاری را به طور همزمان استفاده میکرد که مدافعه در برابر آن را برای قوای بحری سریلانکا، سخت و دشوار میساخت. همان بود که حکومت با توسل به استفاده از عین تاکتیک ولی با دوبرابر کردن قایقها با حمایت سیستم فرماندهی بحری که امریکا آن را ساخته بود، قادر گردید تا عملیات بحری این گروه را با شکست مواجه کند.
برای ترانسپورت بحری، ببرهای تامیل از ۱۱ کشتی باربری بزرگ استفاده میکرد که مسوولیت داشتند تجهیزات نظامی را که این گروه از گوشه و کنار جهان خریداری میکرد، منتقل کنند. آنها خیلی دورتر از پایگاه بحری ارتش سریلانکا که حدود دو هزار کیلومتر دورتر بود، لنگر میانداختند. بعد از آن قایقها و کشتیهای ماهیگیری این تجهیزات را به سواحل سریلانکا منتقل میکردند. قوای بحری با استفاده از سه ناو گشتزنی که به تازهگی آنها را به دست آورده بود، به یک سلسله اقدامات تاکتیکی و مبتکرانه دست زدند. این اقدامات با حمایت استخباراتی هندوستان و امریکا انجام میشد و هدف آن نشانهگیری کشتیهای باربری شورشیان بود. آخرین کشتی انتقالاتی شورشیان در سال ۲۰۰۷ و حدود سه هزار کیلومتر دورتر از سواحل سریلانکا در نزدیکی جزیره کوکس استرالیا سقوط داده شد.
تلفیق سه عامل یاد شده با استراتژی جامع همخوانی داشت. از سوی دیگر این استراتژی به طور گسترده مسایل ملی را مد نظر داشت، در حالی که از یک استراتژی نظامی مؤثر نیز برخودار بود. این سبب شد تا گروه ببرهای تامیل به صورت کامل نابود شوند. واقعیت این است که دولت با استفاده از تغییر در استراتژی خودش، کاری کرد که در نتیجه آن شکستهای پی هم گسترده جایش را به موفقیت داد. البته به یاد داشته باشیم که لجاجت شورشیان در استفاده از روشهای قدیمیشان نیز به این موفقیت کمک کرد.
برخیها انتقاد میکنند که پیروزی سریلانکا در این جنگ تنها به این دلیل ممکن شد که دولت مسأله تلفات غیرنظامیان از نظر انداخت و ارتش از تمام نیروی خودش در این جنگ کار گرفت. این دیدگاه در واقع تایید این نظریه است که جنگ به لحاظ ماهیتی خشن و خونین است و نمیتواند بدون خونریزی و خشونت به پایان برسد. با این حال، این دیدگاه، برخی از مسایل اساسی و کلیدی را از نظر میاندازد. همان طوری که در این نوشته به آن اشاره شد، پیروزی در این جنگ تنها به دلیل استفاده از استراتژیهای موفق، ممکن شد، هرچند حکومت سریلانکا برای پیدا کردن یک چنین استراتژی ۲۲ سال تلاش کرد تا آن را تدوین کند.
جزییات تلفات مجموعی این جنگها
سه جنگی که از آن در بالا یاد شد، جنگهایی علیه شورشگری بودند که به صورت پیوسته گسترش یافتند. در تمامی این جنگها تلفات غیرنظامیان به شکل گستردهای رخ داد. از آن جمله در جنگ عراق ۶۱ درصد از تلفات را غیرنظامیان تشکیل میداد، در حالی که در جنگ افغانستان تنها ۲۵ درصد از تلفات غیرنظامیان بودهاند.
در جنگ سریلانکا از مجموع تلفات تنها ۳۴ درصد از آن را غیرنظامیان تشکیل میداد. این رقم، اندکی بیشتر از رقم تلفات غیرنظامیان در افغانستان است، با این تفاوت که جنگ سریلانکا با این تعداد تلفات به پیروزی رسید ولی جنگ در افغانستان هنوز ادامه داد. عراق نیز وضعیت مشابه دارد. در واقع جنگ در افغانستان و عراق هنوز باعث تلفات مردم میشود و هیچ نشانهای مبنی بر پیروزی و ختم جنگ در چشمانداز وجود ندارد.
از سال ۲۰۰۹ به بعد تفنگها در سریلانکا خاموش شدند و اکنون این کشور دارای ۷ درصد رشد اقتصادی است، بیکاری کاهش یافته است و درآمد سرانه مردم روزبهروز افزایش مییابد. واقعیت این است که حتا یک کشور فقیر مثل سریلانکا نیز قادر است تا در جنگ علیه شورشگری به پیروزی برسد. این پیروزی تنها و تنها از طریق استفاده از یک استراتژی جامع و درست ممکن و میسر شد و بس.